روزنگاشـــته های من

خاطــــرات روزانه -حرفهــــای ناگفته و افــکار درهم پیـــــچیده من

روزنگاشـــته های من

خاطــــرات روزانه -حرفهــــای ناگفته و افــکار درهم پیـــــچیده من

این وبلاگ در واقع دفترچه خاطرات خصوصی من و سند احساسات درونی نهان شده من است و تا زمانی که هویت اصلی ام فاش نشود در ان آزادانه و بی مهابا قلم میزنم.
من متولد دهه شصتم ...مجرد
دختری خوب -بذله گو- بانمک-دم دمی مزاج و شاید هم کمی مهربان
غرق در افکار فلسفی و اندیشه های آرمانی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

یکی از مواردی که نشون میده آقایون (البته بلانسبت برخی هاشون) چه حشرات موذیی هستند این تبحرشان در بازکردن سر ارتباط با جنس مخالف در هر سنی که خودشون و طرفشون هست و تبادل شماره، می باشد.

یک مرد (چه مجرد، چه متاهل) در هر سنی که باشه و از هر خانمی (در هر سنی) که خوششون بیاد خیلی آرام و نامحسوس بهش نزدیک میشن و بعد هم به یک بهانه ای یا شماره میدن یا شماره می گیرن و ....

حالا خانم ها ....در هر شرایط و هر سنی وقتی از مردی خوششون بیاد شاید سال ها با عشقش بسوزن و بسازن؛ اما حتا نتونن به طرف برسونن که من از تو خوشم میاد چه رسد صمیمیت و سایر...

من روی تجربه شخصیم به این تفاوت ویژگی زن و مرد رسیدم و واقعا برام عجیبه!!!

  • دختر رهگــــــذر
کوچکتر که بودم( شاید ایام نوجوانی) با خودم می اندیشیدم که اوف...28 سالگی؟!!!چقدر زیاد...

بقول مهدیه لطیفی 30 سالگی برایم خیلی دور بود، خیلی دور!!!

27 سالگی اصلا برایم یک قرن می گذشت، 28 سالگی برایم یک کهکشان دور بود...پیش خودم فکر می کردم 28 ساله ها خیلی سن دارند، خیلی بزرگند، 30 ساله ها پیرند...

اما الان در آستانه ی 31 سالگی هستم؛ من: همان نوجوانی که نگاهم به دهه ی سوم زندگی مثل نگاه کودکی بود که از پای سپیداری بلندقامت سرش را بالا کند و درازی درخت برایش یک عصر فاصله باشد و وقتی به 25 سالگی به بعدم فکر می کردم ترس توی دلم می افتاد.

همان نوجوانی که 30 سالگی آنقدر برایش دور و بزرگ و مهیب بود که تصور رسیدنش به 30 سالگی هم او را می ترساند، فکر می کرد خیلی پیر می شود و برای 29 سالگی اش متاسف می شد.

اما اینها همه خیال بود و حقیقت چیز دیگری بود. حقیقت این بود که از 24 پنج سالگی (شاید وقتی درست و دانشگاهت تمام می شود) زمان زود میی گذرد، شنبه ها سریع به پنجشنبه می رسد؛ عید زود تمام می شود و چشم برهم زدنی سال دوباره نو می شود؛ کودک خردسال همسایه را فردا که می بینی آنقدر بزرگ شده است که اول تردید کنی که آیا خودش هست یا خواهر بزرگترش؟ بهار زود جایش را به تابستان می دهد و پاییز و زمستان با آن همه سرمایش عجولانه رد می شوند و به سال بعد، عید نو و بزرگتر شدنِ ما سلام می دهند.

نمیدانم آیا همه ی این "زودسپری شدن ها" طبیعی است یا به خاطر مشغول شدن آدمهاست؟

هر چه هست زیاد شیرین نمی زند و به دهان آدمی خوش نمی آید و امان از بعد از تو ای 30 سالگی...

بعد از تو ای سی سالگی! هر چیزی خنده ات نمی دهد، هر لطیفه ای ساعتها شادت نمی سازد، کوچک غمی، مدت ها غمینت می سازد.

بعد از تو ای سی سالگی! حوصله ات کم می شود و وقت سفر به دیدن دوستان و خنده های بی ریا نمی اندیشی؛ بلکه تصور نشستن در اتوبوس برای چند ساعت، خستگی و...مرددت می سازد.

بعد از توی ای سی سالگی! آنچه داشتیم و آنچه کردیم در دنیایی از بهت و تردید و گذشتن بود.30 سالگی یعنی 3 تا دهه که حتا تصورش هم ترسناک است. بعد از تو هر چه بود آنچه نبود که قبل از آن بودیم.

بعد از تو ای سی سالگی هر چه بود قبل از تو بود، بعد از تو خیلی چیزها برای آدمی تمام می شود و خیلی چیزها هم شروع می شود که نه آن پایان را برگشتی هست و نه این آغاز را چاره ای

 


  • دختر رهگــــــذر
دوشنبه، 26 مرداد 94

دیروز وقتی افتادم تو خیابان اصلی، عرضش خیلی کم بود و یک طرفش هم ماشین پارک بود و طرف دیگرش هم ماشینی کاپوتش را بالا زده بود و در در حال تعمیر بود. من هم دیدم از روبرو ماشین آمد و بر حسب تخمین خودم جا نمی شدم رد شدم، برای همین ایستادم و 1دفعه ای شلوغ شد و چند تا ماشین رد شدند و تا خواستم حرکت کنم موتوری با شتاب اومد و ایستادم اونم رد شه.دوباره خواستم رد شم 1موتور که 2تا پسر دبیرستانی بودند از کوچه پایینی درومدند و منم براشون ایستادم و...خاموش کردم!!!

اون دو تا خندیدند و یکی از اون دو تا پسر به دوستش گفت: هول شد، عیب نداره!!! منم از شیشه ماشین که پایین بودم بهشون گفتم: ساکت، بی ادب...و خودمم از کارم خیلی خنده م گرفته بود و تا وقتی برسم سرکار از خاموش کردنم می خندیدم.

پریروز یکی از ارباب رجوع هام که پسر دانشجوی جوانی است و منو جمعه تو جاده در راه باغ دیده بود بهم گفت: خانم فلانی واسه خودت حال می کنی ها!!با تعجب گفتم: من؟چرا؟ گفت: یه ماشین انداختی زیر پات و واسه خودت تو جاده و باغ می چرخی و...تو بگرد تو این شهر به این کوچیکی ببین کدام دختری مث تو آزاد و بچرخه؟ از حرفش خندم گرفت.

تو جامعه ی ما چیزی که واضح است اینه که آقایون رانندگی خانم ها را به استهزا می گیرند و کلی هم جوک در فضای حقیقی و مجازی از دست فرمان خانم ها درست می کنند و از نقلش لذت می برند.

البته اینا به خاطر چند دلیل هست:

-پسرها ذاتا بیولوژیک هدایت کننده و قوی تری دارند که در رانندگی هم به دادشان می رسد؛

- پسرها از اوان تولد روروئک، سه چرخه، دوچرخه، موتور، ماشین و...رو سوار میشوند و کنترل، هدایت،قوانین و ...همه را تا قبل از 18 سالگی و سن گواهینامه گرفتن حفظ می شوند اما دخترها تازه باید وقت اخذ گواهینامه بشینند پشت فرمان و اینکه به اعتقاد من هر چی سنت کمتره جسارت و شجاعتت بیشتره و هر چی بالاتر میای ترسوتر و محتاط تر میشی؛ برای همین در سن پایین تر بهتر و زودتر امور عملی رو فرامی گیری.

باری!!!

اما ته همه ی نگاه های مسخره گر آقایون به خانمها معتقدم که آقایون از خانم هایی که پشت رل می شینند و رانندگی می کنند خیلی خوششون میاد و از این رانندگی خانم ها لذت می برند و خیلی هم دوست دارند خانمِ خودشان، ماشین بردارند و از عهده ی کارهای روزمره شان بربی آیند و کلا باور دارند که خانم های راننده اعتماد بنفس خوبی در مقایسه با خانم های دیگر دارند و ته دلشون رانندگی کردن خانم ها رو می پسندند.


  • دختر رهگــــــذر
یکی از جاهایی کهعقلسر تسلیم فرود می آورد و کوتاه می آید غلیانشهوتاست.

شاید حوادث بسیاری نگاه ما را به خودش جلب کند (به خصوص حوادث اخلاقی و مفاسد عنفی) و از سر تاسف بگوییم: چه آدم بی عقلی!!!مگر فکر نداشته است!!!حواسش کجا بوده!!!عقل نداشته!!!

اما اینجا همان جایی است که شهوت و هوس بر عقل پیروز می شود و وسوسه های در ظاهر شیرین و پرزرق و برق هوس را خرد آدمی برنمی تابد و عقل زایل می گردد.

به راستی شهوت چیست و چه می کند؟ شاید این همان شیطان دورنی است که عقل را گول می زند و او را به حصار کشیده و خود بی مهابا می تازد. الامان الامان

 

  • دختر رهگــــــذر
الانی علی اومد پیشم یکم بود و رفت

موفع رفتن با شتاب گفت: ی چیزی....دوستت دارم!!!

منم مث این دخترای خنگ خارجی گفتم اوهوم اوهوم...و با عجله سر تکون دادم....

هنوز یادم میفته خندم میاد

نمیدونم چرا به دوستت دارم گفتنش حسی ندارم؛ یا برای اینکه به صداقتش ایمان ندارم که منو برا دوستی می خواد و هدف واقعیش رو نمیدونم یا شایدم اونقد این واژه رو از زبان های مختلف  شنیدم که دیگه برام عادی شده

شایدم واقعا این دوست داشتن شان قلبی نیست وگرنه ...شایدم من خیلی بی تفاوتم

هر چی بود هی یادم میاد هی خندم میگیره...عجبا

  • دختر رهگــــــذر
یه همکار آقا داریم تو گروه همکاران در تلگرام و وایبر ابدااااااااااا پست بذاره: صم بکم فقط مهندس ناظر بود

به غابت در ظاهر آرام که با کسی جوش نمی خورد زیاد

خیلی در ظاهر نجیب و سر به زیر

بعد دیروز یکهویی یه عکس گذاشت تو گروه ازین عکسهای سرعقدی: دست عروس روی دست داماد

بعد تیتر زده: من و همسسرم همین الان یهویی!!!!

یعنی همگان کپ کردند که موضوع چیه؟ این عکس؟ اونم ازین پسر؟

به شخصه 2تا نتیجه گرفتم: اول اینکه تاهل آدمو 1جورایی پررو میکنه و دوم اینکه فکر کنم سر عقد آدم جوگیر بشه یکم...بهرحال کارش به نظرم خیلی قشنگ نیومد، یکم لوث بود به نظر همکاران

  • دختر رهگــــــذر

مثل آب خوردن شوهر خوب پیدا کنید!


مجله زندگی ایده آل - شیرین کرمی: مگر ازدواج هم می‌تواند آسان باشد؟ آن هم به آسانی آب خوردن؟! تیتر، ازدواج مثل آب خوردن آسان است، عنوان کتابی از دکتر آناهیتا چشمه‌علایی است؛ عنوانی که سبب می‌شود شما به عنوان یک دختر مجرد جلوی کتابفروشی میخکوب شوید و به فکر فرو روید که  چطور می توانید به راحتی ازدواج کنید ما هم به بهانه همین کتاب سراغ او رفتیم. دکتر چشمه‌علایی می‌گوید باور دارم که اگر جوان‌ها بعضی از مهارت‌های لازم را کسب کنند و موانع ذهنی نادرست را کنار بگذارند، به آسانی ازدواج خواهند کرد. او به شما می‌گوید چطور موانع نامناسب ذهنی را شناسایی کرده و آنها را از بین ببرید. اگر از ازدواج در ذهن‌تان یک غول نسازید و موانع ذهنی‌تان را کنار بگذارید، ازدواج هم می‌تواند آسان باشد. 

دلشکسته نشوید

دل باختن‌های زیاد و به وفور اشتباه است. همه شما در اطراف‌تان آدم‌های مختلفی وجود داشته و دارد. پس با آدم‌های زیادی برخورد داشته‌اید. چه در محل کار، چه در محل تحصیل، در جامعه و. . . . 

پس دیگر یک دختر ۱۴ ساله یا یک پسر نوجوان چند دهه پیش نیستید که به یکباره و با دیدن فرد جدیدی که با معیار‌های‌تان همخوانی دارد، دل ببازید. مقایسه کردن موقعیت‌های حال حاضرتان با ارتباط‌های قبلی یا حتی مواردی تخیلی که در فیلم‌ها دیده‌اید هم اشتباه است. گاهی صبر کردن برای رسیدن به یک فرد مناسب‌تر هم درست نیست. به هر حال از فرد مورد نظر شما جذاب‌تر و ایده‌آل‌تر هم وجود دارد. مگر اینکه بخواهید در این نا آگاهی بمانید و مدام صبر کنید‍‍! 

اگر قصد دارید مجرد نمانید، این گفت‌وگو را بخوانید


 مقایسه کردن را کنار بگذارید

به مورد‌ها و موقعیت‌هایی که برای‌تان پیش می‌آید، بهتر فکر کنید. وقتی جوان‌تر هستید به این فکر می‌کنید که موقعیت‌های دیگری هم برای‌تان پیش می‌آید، پس آنهایی که در دسترس هستند را نادیده می‌گیرید. از این رو شاید در 35 سالگی به این نتیجه برسید که در طول زندگی دو، سه بار واقعا از فردی خوش‌تان آمده است! بنابراین اشتباه است که به موردهایی که در حال حاضر و در دسترس‌تان است، توجهی نکنید. مدام همه را در ذهن‌تان با هم مقایسه نکنید. یک بار هم لطفا با دقت نگاهی به خودتان در آینه بیندازید. فقط هم نه از بعد ظاهری. . . .

شناسایی موانع ذهنی ازدواج

بخشی‌ از این موانع کاملا شخصی است چون ممکن است کسی در خانواده‌ای بزرگ شده که ناسازگاری‌هایی در خانواده از پدر و مادر دیده یا یک ازدواج نا‌موفق برای خواهر یا برادر در خانواده وجود داشته که در ناخودآگاهش ارزش‌هایی متضاد با ازدواج به وجود آمده است. این برنامه‌ها شخصی است، باید شناسایی و درمان شود. مثلا اینکه اگر مادر خانواده مدام مواردی مثل این جمله را تکرار می‌کرده که چون ازدواج کردم نتوانستم درس بخوانم یا ازدواج کردن مانع رسیدن به آرزو‌هایم شد. همه این موارد باعث می‌شود باورهای اشتباه بسیاری در سن زیر پنج سالگی شکل بگیرد. مسلما آن دختر یا پسر از سن پایین با باورهای اشتباهی رشد می‌کند. 

الان شاید یک فرد 30 ساله باشید اما به واسطه باورهایی که در سن کمتر از پنج سالگی برای‌تان به وجود آمده، نمی‌توانید تصمیم درستی بگیرید. بنابراین با‌‌‌ همان باور‌ها ذهن‌تان کنترل می‌شود و فرمان صادر می‌کند. راه‌حل درست این است که صادقانه با این باورهای اشتباه روبه‌رو شوید. به این فکر کنید که این افکار دیگر پوسیده و تاریخ مصرف گذشته شده است. 

آیا هنوز هم ۱۴ ساله هستید؟! 

فردی برای مشاوره به من مراجعه کرد. مشکل او این بود که در مواجهه با هر مردی هر چند برای یک گفت‌وگوی ساده برخوردی تند و ناشایست از خود نشان می‌داد. مدام می‌خواست دعوا راه بیندازد. به او گفتم گفت‌وگوی شما را در همایش با مردی که به شما مراجعه کرد، دیدم. سوال آن مرد کاملا علمی بود. یک مزاحم خیابانی که نبود‍‍! ولی شما باز هم خشن برخورد کردید. او در ‌‌نهایت تصویری از دوره نوجوانی‌اش را به خاطر آورد و برایم گفت: «زمانی که ۱۴ ساله بودم از مردی که در حال گفت‌وگو با من بود برخوردی ناشایست دیدم.» به او گفتم: «باشد اما آیا هنوز هم شما ۱۴ ساله هستید؟»

چطور زشت به نظر می‌رسید؟ 

ترس از تنها ماندن، ترس از مورد پسند واقع نشدن، ترس از پیر شدن، ترس از ازدواج نکردن، همه این افکار یک فرد را نا‌زیبا جلوه می‌دهد و جذابیت او را پایین می‌آورد چون این احساس باعث می‌شود شما مدام به یک نفر گیر بدهید و اصطلاحا آویزانش شوید. خرج‌ کردن و هدیه‌های سنگین خریدن برای یک مرد باعث جذاب شدن شما نمی‌شود و این موضوع گذرا است. همیشه به این فکر کنید که یک نفر در دنیا هست که شما را عاشقانه دوست دارد. همین داشتن شجاعت و اعتماد به نفس است که آدم‌ها را به سمت شما جذب می‌کند. 

کمی به ظاهرتان اهمیت دهید‍

منظور از آراسته بودن، جلف بودن یا داشتن آرایش تند و زننده نیست. درست است که آرایش زیاد آدم‌های زیادی را جذب شما می‌کند اما نه هر مرد محترم و خانواده دوستی را. برای اینکه جذاب به نظر برسید باید کیفیت‌های زنانه را در خودتان تقویت کنید. لطیف باشید. لبخند بزنید، اجتماعی باشید. البته قرار نیست هر فردی که برون‌گرا و اجتماعی است نسبت به یک فرد درون گرا ازدواج بهتری داشته باشد. درون‌گرا‌ها می‌توانند ازدواج‌های بسیار خوبی داشته باشند، در عین حال خیلی هم بگو و بخندی نباشند. از قالب ناامیدی بیرون بیایید. 

لطفا کمی بیشتر دیده شوید‍! 

متاسفانه هنوز هم دخترهایی در جامعه داریم که در گوشه خانه کنج عزلت گزیده‌اند. تمام پسرهای فامیل و در و همسایه یک بار برای خواستگاری از این دختر‌ها پیشقدم شده‌اند و مورد پسند قرار نگرفته‌اند. به نظر شما آن دختری که گوشه خانه است، شانسی برای ازدواج دارد؟ مسلما خیر. باید در جامعه دیده شود. حتما این مثال را شنیده‌اید که فردی شب و روز دعا می‌کرد که بلیت بخت‌آزمایی برنده شود. یک روز ندایی آمد و به او گفت عزیز من ‍! شما اول یک بلیت تهیه کن بعد آنقدر دعا و نذر و نیاز کن ‍! پس باید در جامعه دیده شوید. با حضور در کلاس‌های مختلف، رفتن به ‌مهمانی، گسترده کردن شبکه ارتباطی‌تان و... . زمانی که موانع ذهنی را کنار بگذارید ازدواج مثل آب خوردن آسان می‌شود چون در ناخودآگاه اثر می‌گذارد و دو نفر به راحتی جذب هم می‌شوند. 

در مورد خواستگارتان پیشداوری نکنید 

 در جلسات خواستگاری سنتی جبهه نگیرید. قضاوت نکنید. دلهره نداشته باشید. بالاخره باید یک نفر را ببینید که بفهمید از او خوش‌تان می‌آید یا نه. اگر خواستگاری سنتی را آنقدر بزرگ نکنید و فکر نکنید با یک جلسه خواستگاری مجبور به ازدواج هستید راحت‌تر با این موضوع کنار می‌آیید. جلسه خواستگاری صرفا یک جلسه ‌مهمانی رسمی است که دو نفر قرار است بیشتر با هم آشنا شوند. از قبل این سد ذهنی را برای خودتان به وجود نیاورید که چطور می‌شود از یک خواستگار سنتی خوش‌تان بیاید. قرار نیست عشق در لحظه اتفاق بیفتد. عشق ممکن است با ملایمت و شناخت اتفاق بیفتد. قضاوت چه مثبت و چه منفی در مورد کسی که تا به حال ندیده‌اید آزار‌دهنده است. همچون یک کاغذ سفید با خواستگارتان برخورد کنید. 

فهرست  جادو ‍! 


زمانی که با کسی آشنا می‌شوید درمدت دو، سه ماه اول بررسی کنید، ببینید فرد مورد نظر شما چند درصد از خواسته‌های شما را دارد؟ معمولا بالای ۷۰ درصد عالی است. واقعا هم می‌توان این فهرست را با عدد و رقم دربیاورید. درست است که مهربانی کیفی است و قابل اندازه‌گیری نیست اما اگر نا‌مهربان بودن را یک و با محبت بودن را عدد پنج در نظر بگیرید، بالاخره خواستگار شما باید یک جایی آن وسط‌ها عددی را کسب کند. صادقانه هم عدد تعیین کنید. شاید خواستگار شما در مواردی که بسیار برای شما مهم است از عدد صد، عددی معادل ۲۰ را کسب کند. خب مسلما این فرد مناسب شما نیست. 

به دنبال یک رابطه هدفمند هستید؟ 

 

گاهی دختران به دلیل اینکه آمادگی برای ازدواج دارند، محتاطانه‌تر از قبل عمل می‌کنند و در شروع یک رابطه سریع عنوان می‌کنند که: «ببین من سنم اجازه نمیده که وارد هر رابطه‌ای بشوم و به دنبال یک رابطه هدفمند هستم!» هرگز از روز اول به یک مرد نگویید که من قصدم ازدواج است. حتی اگر نیت شما ازدواج است نگویید ما با هم یک رابطه هدفمند را شروع کنیم‍‍! حتی مستقیم مطرح کردن به مردی هم که نیتش ازدواج است، صحیح نیست. خانم‌ها از‌‌‌ همان ابتدای معاشرت‌ها به فکر ازدواج هستند. مرد را در قالب پدر فرزندشان و شوهرشان می‌پندارند اما مرد‌ها این‌گونه فکر نمی‌کنند. آنها فکر می‌کنند این خانم فقط شوهر می‌خواهد‍‍! وجود من به عنوان یک انسان برایش مهم نیست. 

آن مرد پیش خودش فکر می‌کند این دختر فقط می‌خواهد ازدواج کند. اصلا نمی‌خواهد من را کشف کند. دختر باید یک رابطه را هدفمند پیش ببرد ولی نه با بیان مستقیم. چرا؟ فرض کنید یک آقا در جلسه اول خواستگاری به شما بگوید نیت من از ازدواج بر طرف کردن نیازهای جنسی‌ام است. چه رفتار ناشایستی است! البته مرد‌ها خودشان می‌دانند بسیاری از دختر‌ها نیت‌شان ازدواج است. با این وجود می‌توانید یک معاشرت هدفمند را به‌طور نامحسوس و نه به شکلی مستقیم به سمت ازدواج سوق دهید. 

اگر حال‌تان خوب نیست، ازدواج نکنید 

ازدواج همه چیز نیست اما در خوشبختی و سعادت انسان بسیار تاثیرگذار است. کسی که قصد دارد ازدواج کند اول از همه باید حالش با خودش خوب باشد و خودش را دوست داشته باشد. در غیر این صورت بهتر است ازدواج نکند. ازدواج دو ستون می‌خواهد که یک سقف را استوار نگه دارد. نمی‌شود از یک ستون خراب انتظار یک سقف مستحکم را داشت. با ازدواج قرار نیست هدفمند یا خوشبخت شوید در صورتی که قبل از آن نبوده‌اید‍‍! ازدواج جنبه‌های مختلفی دارد. ظاهر، شغل، جهان بینی، تفریحات، نوع رفتار، سطح اجتماعی وخانوادگی و. . . دو فهرست بنویسید. فهرست اول معیارهای شما از انتخاب همسر. فهرست دوم ویژگی‌های خودتان. 

بعد این دو فهرست را کنار هم قرار دهید و بسنجید که آیا واقعا این دو نفر مناسب هم هستند؟ خودتان حاضر بودید با خودتون ازدواج کنید؟‍! اگر اشکالی در خودتان می‌بینید آن را رفع کنید. اگر هم ایده‌آل شما ۲۰۰ قدم از شما جلوتر است، احتمال و شانس شما برای رسیدن به آن فرد کم می‌شود؛ پس واقع بین باشید. 


,,,,
  • دختر رهگــــــذر
پریشب(4شنبه شب) عروسی دعوت پسرعموم دعوت بودیم.چه عروسی ای....

- به غایت بی مدیریت و بی نظم- برنج سرزیر رو وقتی غذا خوردن تموم شده بود آوردن. ته دیگ رو وفتی داشتیم پا میشدیم..اصلا یک وضعی بود. جالبتر اینکه ما رفتیم بیرون دیدیم تازه آقایون رو دارن شام میدن

- شب با خواهرم رفتیم آبشار، نون یادمون رفت که خریدیم. بعد ماشین خراب شد و با آژانس اومدیم خونه و کلی خندیدیم از جریاناتش

- ناهار ده روز نی نی خالم دعوت بودبم و به من وزنداداشم برخورد که چرا خاهرزاده م و عروسش اونجوری خودشون رو بالا گرفتند و ما رو تحویل نگرفتند!!!!

- بعد که اومدیم خونه با زن داداشم رفتیم باغ خودمون ی سر و بعد چشمه و بعد باغ مریم دوستم و اونجا آش خوردیم و چه گلابی هایی و سر پروژه دستشویی رفتن مریم چقد خندیدیم که من مثلا نگهبانی میدادم ولی گوشیش رو داد که تنظیمات دوربینش رو درست کنم یادم رفت کشیک بدم و یک دفعه دیدم شوهرش و همکارش از اونور میان و...چقد خندیدیم

-

 

  • دختر رهگــــــذر
خون  و نفت                منوچهر و رخسان فرمانفرمائیان

اصلا به تاریخ علاقه ندارم اما با دیدن این کتاب تا اخر خوندمش

این کتاب خاطرات منوچهر فرمانفرمائیان یک شاهزاده ایرانی است و خیلی جزیی و قشنگ به قلم کشیده شده است و تاریخ ایران را به خصوص در 100 سال اخیر به تصویر کشیده است.

اینکه چقدر آدمهای آن تاریخ با الان و چقد اوضاع ما با اون زمان متفاوته. 

هرچند خواندن تاریخ ایران خیلی متاثرکننده است؛ به خصوص تاریخ معاصر که چی بودیم و چی شدیم...!!!

  • دختر رهگــــــذر
برخی جاهای زندگی مث بازی ورق می مونه- نمیدونی ورقی که برمیداری زیرش چیه.

گاهی با یک حرکت " فقط و فقط یک حرکت" کیش میشی و مات. می بازی...به همین راحتی

گاهی با یک جمله، یک اخم، یک تندی کسی رو که دوستت داره و دوستش داری از دست میدی

گاهی با یک رفتار، یک اعتقاد فسیلی، یک افکار اشتباه برای همیشه عقب می مونی

اینها همون یک حرکت هستند، همون یک ورقی که در قمار زندگی بهت برد می ده یا باخت 

  • دختر رهگــــــذر
خیلی ها شده خیلی وقتها بهم گفتند که سرکارت اینهمه خلوته حوصلت سرنمیره؟

اما من واقعا سرکارمو و خلوتیش رو دوست دارم

لذت میبرم وقتی کارای سرکارمو انجام میدم و کار عقب افتاده ندارم-

وقتی وبلاگمو آپدیت می کنم و بلاگ گردی می کنم

وقتی تو بازیهای کامپیوتر ورق بازی میکنم و هی می بازم و هی شروع دوباره....

وقتی گلها رو آب میدم و میرم توی کوچه کمی نظاره میکنم

وقتی برا خودم چای می ریزم و پا رو پا میندازم و پاستیل می خورم

من همه اینها رو دوست دارم و از خداوند به خاطر سلامتیم و کار خوبم متشکرم

  • دختر رهگــــــذر
یعنی افتادن در برخی روابط مثل افتادن توی یک مردابه، هر چی دست و پا بزنی بیای بیرون بدتر فرو میری. رابطه من با محمد هم همینه ، هرچی میگم کات به کتش نمیره

رابطه های هوس محور و فیزیک آنانه که طرف قصدش فقط عشق و حاله وقتی مدتی جواب ندی و نباشی رابطه سرد میشه و اون آدم راهش رو میکشه میره، به همین سادگی!!!

یکی از دوستان دوران دانشجوییم محمدنامی بود که رفته آمریکا الان و گاهی با هم می چتیم. برام جالبه که فکر می کردم کسی که بره اونور آب با اون همه زرق و برق و آزادی شون، دیگه چشم و دل شون سیر میشه و آدم!!!میشن. اما الان می بینم اصلا این طور نیست. ذات یک مرد عوض نمیشه حتا اگه بره بهشت ....

تازه بعد2 ماه رانندگی از پریروز یاد گرفتم جلوی همون خیابون خونه سروته کنم و 20 متر بالاتر نرم جلوی کوچه برای سروته کردن.البته چون دیدم داماد اینجوری سروته میکنه منم یاد گرفتم.البته چون خیابون اصلیه فقط مواقع خلوت میشه اینکارو کرد ولی غروبا و شب تو اوج شلوغی نمیشه.و باز همون سوال همیشگی: آیا من یک روز راننده خوبی خواهم شد؟!

 

  • دختر رهگــــــذر