انتقال از بلاگفا
چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ
اینم قسمت دوم انتقال از بلاگفای خاک بر سر:
نامزدی همکارییه همکار آقا داریم تو گروه همکاران در تلگرام و وایبر ابدااااااااااا پست بذاره: صم بکم فقط مهندس ناظر بودبه غابت در ظاهر آرام که با کسی جوش نمی خورد زیادخیلی در ظاهر نجیب و سر به زیربعد دیروز یکهویی یه عکس گذاشت تو گروه ازین عکسهای سرعقدی: دست عروس روی دست دامادبعد تیتر زده: من و همسسرم همین الان یهویی!!!!یعنی همگان کپ کردند که موضوع چیه؟ این عکس؟ اونم ازین پسر؟به شخصه 2تا نتیجه گرفتم: اول اینکه تاهل آدمو 1جورایی پررو میکنه و دوم اینکه فکر کنم سر عقد آدم جوگیر بشه یکم...بهرحال کارش به نظرم خیلی قشنگ نیومد، یکم لوث بود به نظر همکاران+ نوشته شده در شنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 8:57 توسط دختر رهـــــگذر | 2 نظریک مطلب متفاوت راجع به ازدواج برای دختران جوانمثل آب خوردن شوهر خوب پیدا کنید!مجله زندگی ایده آل - شیرین کرمی: مگر ازدواج هم میتواند آسان باشد؟ آن هم به آسانی آب خوردن؟! تیتر، ازدواج مثل آب خوردن آسان است، عنوان کتابی از دکتر آناهیتا چشمهعلایی است؛ عنوانی که سبب میشود شما به عنوان یک دختر مجرد جلوی کتابفروشی میخکوب شوید و به فکر فرو روید که چطور می توانید به راحتی ازدواج کنید ما هم به بهانه همین کتاب سراغ او رفتیم. دکتر چشمهعلایی میگوید باور دارم که اگر جوانها بعضی از مهارتهای لازم را کسب کنند و موانع ذهنی نادرست را کنار بگذارند، به آسانی ازدواج خواهند کرد. او به شما میگوید چطور موانع نامناسب ذهنی را شناسایی کرده و آنها را از بین ببرید. اگر از ازدواج در ذهنتان یک غول نسازید و موانع ذهنیتان را کنار بگذارید، ازدواج هم میتواند آسان باشد. دلشکسته نشویددل باختنهای زیاد و به وفور اشتباه است. همه شما در اطرافتان آدمهای مختلفی وجود داشته و دارد. پس با آدمهای زیادی برخورد داشتهاید. چه در محل کار، چه در محل تحصیل، در جامعه و. . . . پس دیگر یک دختر ۱۴ ساله یا یک پسر نوجوان چند دهه پیش نیستید که به یکباره و با دیدن فرد جدیدی که با معیارهایتان همخوانی دارد، دل ببازید. مقایسه کردن موقعیتهای حال حاضرتان با ارتباطهای قبلی یا حتی مواردی تخیلی که در فیلمها دیدهاید هم اشتباه است. گاهی صبر کردن برای رسیدن به یک فرد مناسبتر هم درست نیست. به هر حال از فرد مورد نظر شما جذابتر و ایدهآلتر هم وجود دارد. مگر اینکه بخواهید در این نا آگاهی بمانید و مدام صبر کنید! مقایسه کردن را کنار بگذاریدبه موردها و موقعیتهایی که برایتان پیش میآید، بهتر فکر کنید. وقتی جوانتر هستید به این فکر میکنید که موقعیتهای دیگری هم برایتان پیش میآید، پس آنهایی که در دسترس هستند را نادیده میگیرید. از این رو شاید در 35 سالگی به این نتیجه برسید که در طول زندگی دو، سه بار واقعا از فردی خوشتان آمده است! بنابراین اشتباه است که به موردهایی که در حال حاضر و در دسترستان است، توجهی نکنید. مدام همه را در ذهنتان با هم مقایسه نکنید. یک بار هم لطفا با دقت نگاهی به خودتان در آینه بیندازید. فقط هم نه از بعد ظاهری. . . .شناسایی موانع ذهنی ازدواجبخشی از این موانع کاملا شخصی است چون ممکن است کسی در خانوادهای بزرگ شده که ناسازگاریهایی در خانواده از پدر و مادر دیده یا یک ازدواج ناموفق برای خواهر یا برادر در خانواده وجود داشته که در ناخودآگاهش ارزشهایی متضاد با ازدواج به وجود آمده است. این برنامهها شخصی است، باید شناسایی و درمان شود. مثلا اینکه اگر مادر خانواده مدام مواردی مثل این جمله را تکرار میکرده که چون ازدواج کردم نتوانستم درس بخوانم یا ازدواج کردن مانع رسیدن به آرزوهایم شد. همه این موارد باعث میشود باورهای اشتباه بسیاری در سن زیر پنج سالگی شکل بگیرد. مسلما آن دختر یا پسر از سن پایین با باورهای اشتباهی رشد میکند. الان شاید یک فرد 30 ساله باشید اما به واسطه باورهایی که در سن کمتر از پنج سالگی برایتان به وجود آمده، نمیتوانید تصمیم درستی بگیرید. بنابراین با همان باورها ذهنتان کنترل میشود و فرمان صادر میکند. راهحل درست این است که صادقانه با این باورهای اشتباه روبهرو شوید. به این فکر کنید که این افکار دیگر پوسیده و تاریخ مصرف گذشته شده است. آیا هنوز هم ۱۴ ساله هستید؟! فردی برای مشاوره به من مراجعه کرد. مشکل او این بود که در مواجهه با هر مردی هر چند برای یک گفتوگوی ساده برخوردی تند و ناشایست از خود نشان میداد. مدام میخواست دعوا راه بیندازد. به او گفتم گفتوگوی شما را در همایش با مردی که به شما مراجعه کرد، دیدم. سوال آن مرد کاملا علمی بود. یک مزاحم خیابانی که نبود! ولی شما باز هم خشن برخورد کردید. او در نهایت تصویری از دوره نوجوانیاش را به خاطر آورد و برایم گفت: «زمانی که ۱۴ ساله بودم از مردی که در حال گفتوگو با من بود برخوردی ناشایست دیدم.» به او گفتم: «باشد اما آیا هنوز هم شما ۱۴ ساله هستید؟»چطور زشت به نظر میرسید؟ ترس از تنها ماندن، ترس از مورد پسند واقع نشدن، ترس از پیر شدن، ترس از ازدواج نکردن، همه این افکار یک فرد را نازیبا جلوه میدهد و جذابیت او را پایین میآورد چون این احساس باعث میشود شما مدام به یک نفر گیر بدهید و اصطلاحا آویزانش شوید. خرج کردن و هدیههای سنگین خریدن برای یک مرد باعث جذاب شدن شما نمیشود و این موضوع گذرا است. همیشه به این فکر کنید که یک نفر در دنیا هست که شما را عاشقانه دوست دارد. همین داشتن شجاعت و اعتماد به نفس است که آدمها را به سمت شما جذب میکند. کمی به ظاهرتان اهمیت دهیدمنظور از آراسته بودن، جلف بودن یا داشتن آرایش تند و زننده نیست. درست است که آرایش زیاد آدمهای زیادی را جذب شما میکند اما نه هر مرد محترم و خانواده دوستی را. برای اینکه جذاب به نظر برسید باید کیفیتهای زنانه را در خودتان تقویت کنید. لطیف باشید. لبخند بزنید، اجتماعی باشید. البته قرار نیست هر فردی که برونگرا و اجتماعی است نسبت به یک فرد درون گرا ازدواج بهتری داشته باشد. درونگراها میتوانند ازدواجهای بسیار خوبی داشته باشند، در عین حال خیلی هم بگو و بخندی نباشند. از قالب ناامیدی بیرون بیایید. لطفا کمی بیشتر دیده شوید! متاسفانه هنوز هم دخترهایی در جامعه داریم که در گوشه خانه کنج عزلت گزیدهاند. تمام پسرهای فامیل و در و همسایه یک بار برای خواستگاری از این دخترها پیشقدم شدهاند و مورد پسند قرار نگرفتهاند. به نظر شما آن دختری که گوشه خانه است، شانسی برای ازدواج دارد؟ مسلما خیر. باید در جامعه دیده شود. حتما این مثال را شنیدهاید که فردی شب و روز دعا میکرد که بلیت بختآزمایی برنده شود. یک روز ندایی آمد و به او گفت عزیز من ! شما اول یک بلیت تهیه کن بعد آنقدر دعا و نذر و نیاز کن ! پس باید در جامعه دیده شوید. با حضور در کلاسهای مختلف، رفتن به مهمانی، گسترده کردن شبکه ارتباطیتان و... . زمانی که موانع ذهنی را کنار بگذارید ازدواج مثل آب خوردن آسان میشود چون در ناخودآگاه اثر میگذارد و دو نفر به راحتی جذب هم میشوند. در مورد خواستگارتان پیشداوری نکنید در جلسات خواستگاری سنتی جبهه نگیرید. قضاوت نکنید. دلهره نداشته باشید. بالاخره باید یک نفر را ببینید که بفهمید از او خوشتان میآید یا نه. اگر خواستگاری سنتی را آنقدر بزرگ نکنید و فکر نکنید با یک جلسه خواستگاری مجبور به ازدواج هستید راحتتر با این موضوع کنار میآیید. جلسه خواستگاری صرفا یک جلسه مهمانی رسمی است که دو نفر قرار است بیشتر با هم آشنا شوند. از قبل این سد ذهنی را برای خودتان به وجود نیاورید که چطور میشود از یک خواستگار سنتی خوشتان بیاید. قرار نیست عشق در لحظه اتفاق بیفتد. عشق ممکن است با ملایمت و شناخت اتفاق بیفتد. قضاوت چه مثبت و چه منفی در مورد کسی که تا به حال ندیدهاید آزاردهنده است. همچون یک کاغذ سفید با خواستگارتان برخورد کنید. فهرست جادو ! زمانی که با کسی آشنا میشوید درمدت دو، سه ماه اول بررسی کنید، ببینید فرد مورد نظر شما چند درصد از خواستههای شما را دارد؟ معمولا بالای ۷۰ درصد عالی است. واقعا هم میتوان این فهرست را با عدد و رقم دربیاورید. درست است که مهربانی کیفی است و قابل اندازهگیری نیست اما اگر نامهربان بودن را یک و با محبت بودن را عدد پنج در نظر بگیرید، بالاخره خواستگار شما باید یک جایی آن وسطها عددی را کسب کند. صادقانه هم عدد تعیین کنید. شاید خواستگار شما در مواردی که بسیار برای شما مهم است از عدد صد، عددی معادل ۲۰ را کسب کند. خب مسلما این فرد مناسب شما نیست. به دنبال یک رابطه هدفمند هستید؟ گاهی دختران به دلیل اینکه آمادگی برای ازدواج دارند، محتاطانهتر از قبل عمل میکنند و در شروع یک رابطه سریع عنوان میکنند که: «ببین من سنم اجازه نمیده که وارد هر رابطهای بشوم و به دنبال یک رابطه هدفمند هستم!» هرگز از روز اول به یک مرد نگویید که من قصدم ازدواج است. حتی اگر نیت شما ازدواج است نگویید ما با هم یک رابطه هدفمند را شروع کنیم! حتی مستقیم مطرح کردن به مردی هم که نیتش ازدواج است، صحیح نیست. خانمها از همان ابتدای معاشرتها به فکر ازدواج هستند. مرد را در قالب پدر فرزندشان و شوهرشان میپندارند اما مردها اینگونه فکر نمیکنند. آنها فکر میکنند این خانم فقط شوهر میخواهد! وجود من به عنوان یک انسان برایش مهم نیست. آن مرد پیش خودش فکر میکند این دختر فقط میخواهد ازدواج کند. اصلا نمیخواهد من را کشف کند. دختر باید یک رابطه را هدفمند پیش ببرد ولی نه با بیان مستقیم. چرا؟ فرض کنید یک آقا در جلسه اول خواستگاری به شما بگوید نیت من از ازدواج بر طرف کردن نیازهای جنسیام است. چه رفتار ناشایستی است! البته مردها خودشان میدانند بسیاری از دخترها نیتشان ازدواج است. با این وجود میتوانید یک معاشرت هدفمند را بهطور نامحسوس و نه به شکلی مستقیم به سمت ازدواج سوق دهید. اگر حالتان خوب نیست، ازدواج نکنید ازدواج همه چیز نیست اما در خوشبختی و سعادت انسان بسیار تاثیرگذار است. کسی که قصد دارد ازدواج کند اول از همه باید حالش با خودش خوب باشد و خودش را دوست داشته باشد. در غیر این صورت بهتر است ازدواج نکند. ازدواج دو ستون میخواهد که یک سقف را استوار نگه دارد. نمیشود از یک ستون خراب انتظار یک سقف مستحکم را داشت. با ازدواج قرار نیست هدفمند یا خوشبخت شوید در صورتی که قبل از آن نبودهاید! ازدواج جنبههای مختلفی دارد. ظاهر، شغل، جهان بینی، تفریحات، نوع رفتار، سطح اجتماعی وخانوادگی و. . . دو فهرست بنویسید. فهرست اول معیارهای شما از انتخاب همسر. فهرست دوم ویژگیهای خودتان. بعد این دو فهرست را کنار هم قرار دهید و بسنجید که آیا واقعا این دو نفر مناسب هم هستند؟ خودتان حاضر بودید با خودتون ازدواج کنید؟! اگر اشکالی در خودتان میبینید آن را رفع کنید. اگر هم ایدهآل شما ۲۰۰ قدم از شما جلوتر است، احتمال و شانس شما برای رسیدن به آن فرد کم میشود؛ پس واقع بین باشید. برچسبها: منبع, http, www, bartarinha, ir+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 9:0 توسط دختر رهـــــگذر | نظر بدهیدشنبه10مرداد94پریشب(4شنبه شب) عروسی دعوت پسرعموم دعوت بودیم.چه عروسی ای....- به غایت بی مدیریت و بی نظم- برنج سرزیر رو وقتی غذا خوردن تموم شده بود آوردن. ته دیگ رو وفتی داشتیم پا میشدیم..اصلا یک وضعی بود. جالبتر اینکه ما رفتیم بیرون دیدیم تازه آقایون رو دارن شام میدن- شب با خواهرم رفتیم آبشار، نون یادمون رفت که خریدیم. بعد ماشین خراب شد و با آژانس اومدیم خونه و کلی خندیدیم از جریاناتش- ناهار ده روز نی نی خالم دعوت بودبم و به من وزنداداشم برخورد که چرا خاهرزاده م و عروسش اونجوری خودشون رو بالا گرفتند و ما رو تحویل نگرفتند!!!!- بعد که اومدیم خونه با زن داداشم رفتیم باغ خودمون ی سر و بعد چشمه و بعد باغ مریم دوستم و اونجا آش خوردیم و چه گلابی هایی و سر پروژه دستشویی رفتن مریم چقد خندیدیم که من مثلا نگهبانی میدادم ولی گوشیش رو داد که تنظیمات دوربینش رو درست کنم یادم رفت کشیک بدم و یک دفعه دیدم شوهرش و همکارش از اونور میان و...چقد خندیدیم- + نوشته شده در شنبه دهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 10:31 توسط دختر رهـــــگذر | یک نظرکتابی که تازه خوندمشخون و نفت منوچهر و رخسان فرمانفرمائیاناصلا به تاریخ علاقه ندارم اما با دیدن این کتاب تا اخر خوندمشاین کتاب خاطرات منوچهر فرمانفرمائیان یک شاهزاده ایرانی است و خیلی جزیی و قشنگ به قلم کشیده شده است و تاریخ ایران را به خصوص در 100 سال اخیر به تصویر کشیده است.اینکه چقدر آدمهای آن تاریخ با الان و چقد اوضاع ما با اون زمان متفاوته. هرچند خواندن تاریخ ایران خیلی متاثرکننده است؛ به خصوص تاریخ معاصر که چی بودیم و چی شدیم...!!!+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۴ساعت 11:21 توسط دختر رهـــــگذر | یک نظرورق زندگیبرخی جاهای زندگی مث بازی ورق می مونه- نمیدونی ورقی که برمیداری زیرش چیه.گاهی با یک حرکت " فقط و فقط یک حرکت" کیش میشی و مات. می بازی...به همین راحتیگاهی با یک جمله، یک اخم، یک تندی کسی رو که دوستت داره و دوستش داری از دست میدیگاهی با یک رفتار، یک اعتقاد فسیلی، یک افکار اشتباه برای همیشه عقب می مونیاینها همون یک حرکت هستند، همون یک ورقی که در قمار زندگی بهت برد می ده یا باخت + نوشته شده در چهارشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۴ساعت 9:34 توسط دختر رهـــــگذر | نظر بدهیدخلوتی سر کارمخیلی ها شده خیلی وقتها بهم گفتند که سرکارت اینهمه خلوته حوصلت سرنمیره؟اما من واقعا سرکارمو و خلوتیش رو دوست دارملذت میبرم وقتی کارای سرکارمو انجام میدم و کار عقب افتاده ندارم-وقتی وبلاگمو آپدیت می کنم و بلاگ گردی می کنموقتی تو بازیهای کامپیوتر ورق بازی میکنم و هی می بازم و هی شروع دوباره....وقتی گلها رو آب میدم و میرم توی کوچه کمی نظاره میکنموقتی برا خودم چای می ریزم و پا رو پا میندازم و پاستیل می خورممن همه اینها رو دوست دارم و از خداوند به خاطر سلامتیم و کار خوبم متشکرم+ نوشته شده در دوشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۴ساعت 16:17 توسط دختر رهـــــگذر | 4 نظرشنبه3مرداد94یعنی افتادن در برخی روابط مثل افتادن توی یک مردابه، هر چی دست و پا بزنی بیای بیرون بدتر فرو میری. رابطه من با محمد هم همینه ، هرچی میگم کات به کتش نمیرهرابطه های هوس محور و فیزیک آنانه که طرف قصدش فقط عشق و حاله وقتی مدتی جواب ندی و نباشی رابطه سرد میشه و اون آدم راهش رو میکشه میره، به همین سادگی!!!یکی از دوستان دوران دانشجوییم محمدنامی بود که رفته آمریکا الان و گاهی با هم می چتیم. برام جالبه که فکر می کردم کسی که بره اونور آب با اون همه زرق و برق و آزادی شون، دیگه چشم و دل شون سیر میشه و آدم!!!میشن. اما الان می بینم اصلا این طور نیست. ذات یک مرد عوض نمیشه حتا اگه بره بهشت ....تازه بعد2 ماه رانندگی از پریروز یاد گرفتم جلوی همون خیابون خونه سروته کنم و 20 متر بالاتر نرم جلوی کوچه برای سروته کردن.البته چون دیدم داماد اینجوری سروته میکنه منم یاد گرفتم.البته چون خیابون اصلیه فقط مواقع خلوت میشه اینکارو کرد ولی غروبا و شب تو اوج شلوغی نمیشه.و باز همون سوال همیشگی: آیا من یک روز راننده خوبی خواهم شد؟! + نوشته شده در شنبه سوم مرداد ۱۳۹۴ساعت 9:52 توسط دختر رهـــــگذر | آرشیو نظراتشب عیدفطر94بعضی وقتها این عمل نیست که آدم رو دلخور میکنه،بلکه تفکری که پشت این عمل هست مهمه.اون تفکر و اعتقاد پشت این عمل ناراحتت میکنه.+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم تیر ۱۳۹۴ساعت 21:23 توسط دختر رهـــــگذر | آرشیو نظرات4شنبه24تیر94-28رمضانسفر مشهد رو علیرغمی ک بلیط هم گرفتیم کنسل کردیم و قراره بلیط هامون رو ببریم پس بدیمچون فکر کردیم دیدیم خیلی شلوغه و حوصله بی جایی و آلاخون والاخونی هم نداشتیم!!!حالا ما موندیم و یک تعطیلی حداقل 3 روزهدیشب رفتیم آبشار افطاری- محمد هم اس داد که کجایید و اومد پیشمون ولی دوستان منو نشناختامروز هم محسن نامی اومد پی شیرینی یافتن گوشیم که 2 ماه قبل اتفاق افتاده بودوااااااای چقد ارتباطات شلوغ پلوغی...الان 1 سوال برام ایجاد شده که هر پسری که تو ارتباط با من هست چرا نوع رابطه اش رو مشخص نمی کنه و من نمی فهمم فازش چیه!!!خبری دیگری هم نیست.همین چیزا ک گفتم بود دیگهبرخی چیزا روهم هیچ جا امن نیست برای بازگو کردن شان وگرنه می نوشتم+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۴ساعت 12:31 توسط دختر رهـــــگذر | آرشیو نظراتایرانی شناسی عالیعبید زاکانیخواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردند؟»گفت: میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...»نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم! + نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۴ساعت 11:29 توسط دختر رهـــــگذر | آرشیو نظرات
- ۹۴/۰۶/۲۵
?? ????? ??? ??? .?? ????? ???? ????
??? ????? ???? ????