امان از باران دیروز
چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۲۷ ق.ظ
امان از باران دیروزدیروز عصر یکهویی انگار آسمان رو به مثابه بادکنکی پرباد یکهویی یکی سوراخ کرده باشه، چنان بارانی شدت گرفت که در عرض 20 ثانیه بیرون بودن کافی بود تا مث موش آب کشیده تحویلت بده.-رفتم ماشین رو از کوچه در بیارم وسطش راه رو بستم و موندم.به نظرم کم عرض بود برای دور زدن. البته میشد با کمی وقت گذاشتن.ولی یگ وانتی آمد رد شود و عجله هم داشت. اومد برام سروته ش کردم و من چونان همیشه به رو مبارک نیاوردم.-بعدش با مریم رفتیم حمام بیرون و کلی خندیدیم. آخر سر هم وقتی اومدم خونه دیدم گوشیم رو حموم جا گذاشتم.باز ماشین رو گرفتم رفتم پی حموم. خیابونهایی شلوغ و بارون تند و کاروان بوق زنان عروس وتاریکی شب...چه ماجرایی شد حموم دیروزمان. -برخی مردم اصلا باگذشت نیستند.دیروز وقتی ماشینو پارک کردم تا برم گوشیمو بیارم یک پیکان وانتی اومد پشت سرم و بهم اشاره کرد که جای منه. فکر کنم جلوی مغازه ش بود. بهر حال من تو اون کارناوال پارک و بارون شدید و کاروان عروس کشون که جای پارک هم نبود( یعنی بود ولی دوبل بود و من می ترسیدم نتونم تو اون تاریکی و شلوغی خوب دوبل کنم) به زحمت بیرون اومدم و رفتم جلوتر در حالی که از رفتار مرده خوشم نیومد. انگار الگانس یا مگان سوار بود که اینقد کلاس میومد که من جا پارکش رو گرفتم.-امشب هم قراره دوست دوران کارشناسیم با همسر و بچه هاش بیان خونمون. جمعه هم برنامه بیرون روی همکاران است. هفته بعد هم که کلا مسافرتم و نقطه ی فاجعه اش اینه که نت ندارم تو سفر.
- ۹۴/۰۶/۱۱